وقتايى كه تو خونه زندونى شدى و نميتونى برى بيرون، راهش اينه چشاتو ببندى و فكر كنى رفتى زير بارون، قطره هاى بارونو كه از موهات چكه ميكنه ميفته رو گونه ت حس كنى. بعدش نسيم ارومى كه ميخوره به گونه ت و سوزى كه ميره تو وجودت. وقتى لبه هاى بارونيتو رو هم ميارى كه يه كم گرم بشى.

كم كم كه ميگذره ديگه فقط حس بارون ذهنته كه ارومت ميكنه. ديگه حتى زير بارون رفتن هم چاره كار نيست. خاطره ى تو هم داره همين ميشه برام. ديگه اگه ببينمت هم همونى نيستى كه يه زمانى از ذهنم گذشته بودى، اينطور نيست؟


چطور منو به عنوان يه ادم موفق ميشناسن، وقتى تنها كارى كه ميكنم درجا زدنه

يكى اومده بود گفته بود اه تو چقد ناله ميكنى

تا اونجايى كه رئيس بلاگفا نبوده باشه به نظرم موضوع بهش بى ربطه. انگار من وبمو سنجاق كردم به چشماش

بيخيال

الان كه دارم مينويسم يه نفر داره به طرز بيهوده گونه اى تلاش ميكنه انگيزه م رو زياد كنه

يكى ديگه هم بود بهش پيام دادم كه حوصله م سر رفته چيكار كنم گفت جغ بزن

حقيقت خوشمزه نيست. گوه است گوه


از خودم متنفرم. از تك تك كارام و رفتارام. هرچيزى كه به خاطر ديگران انجام ميدم و انجام نميدم. هر چيزى كه مربوط به خودم ميشه. از هرچيزى كه تو اين دنيا مربوط به منه متنفرم. جالبه. وقتى خودم از خودم متنفرم و كسى هم نيست كه دوسم داشته باشه، عملا "خودم" هيچ كسى رو نداره. تنهاى تنهاس. تنهاتر از هميشه
نميتونم هدفى داشته باشم براى زندگى. مثل ربات شدم. روزا رو ميگذرونم فقط براى اين كه گذشته باشه. حتى نميتونم تصور كنم چجورى قراره تا هفتاد سالگى اين زندگى رو تحمل كنم. كاش هرچى زودتر بميرم. بود و نبودم چندان فرقى نميكنه براى كسى. كاش كسى ميومد و منو ميكشت. كه خودكشى حساب نشه. انگار هنوز يه چيزايى هست تو دنيا كه برام مهم باشه. مثل همين كه ادما فكر نكنن من ضعيف بودم، يا خودشونو سرزنش نكنن.
فراموش كرده بودم كه ارزو كنم. شب خوبى را كه قدم ميزديم و گلى كه چيده بودم در دست من بود و دست من در دستان تو. انقدر گفتم و گفتى و انقدر همه چيز جور درامده بود كه حتى فكر اين كه نميشناختمت خنده دار به نظر ميرسيد. اما نميشناختمت. نشون به اون نشونى كه وقتى يادگارى دوست سابقت رو روى ديوار اتاقت ديدم جلوى چشمم رو گرفتى و گفتى گذشته ها گذشته. من خوش باور بودم. اما اخر همه داستان ها يه دوراهى سخت داره. كه بخوايم و نخوايم، هركدومش كه انتخاب روزگار باشه، حس و حال
حقيقت اينه كه ادم كم كم خودش رو ميشناسه. مثلا بعد اين همه سال من تازه فهميدم كه خودم خيلى خيلى مهم ترينم و بقيه به يه ورم هستن. يعنى در واقع نياز من به بقيه هم به خاطر خودمه. اين كه اينقدر فاكداپم خب اصلا خوب نيست. اما اين كه يهو تو ظهر يه روز خيلى معمولى وقتى رو تخت دراز كشيدم بعد از مدت ها كه تلاش كردم ادم به تخممى باشم، بسيار ناخوداگاه و اوت او نووِر هستش بله. حالا فقط كافيه پيكان توجه رو از سمت ديگران كج كنم بيارمش سمت خودم.
خب بعد از يك روز طوفانى و بعد از اين كه به هردومون خيلى خوش گذشت، بهت گفتم بيا ديگه با هم ارتباطى نداشته باشيم. براى هميشه. ميخواستم تراژيكش نكنم. واسه همين چيزايى كه ميخواستم برات بنويسم و بفرستم رو اينجا مينويسم. چون بعضى حرفا نشنيدنشون بيشتر به صلاحه درسته احتمالا اينطور فهميدى كه احساس من از تو بيشتر بوده. حق دارى. اما از جايگاهى كه من اين مشكل رو ميبينم احساس من و تو متفاوت بوده. فقط همين. اما من از انتخاب دوم بودن، از دوست نداشته شدن، از هرچيزى كه
نشد بدم دنيامو برا خنده هات نشد بياى فرش كنم كوچه رو برات نشد زمين برقصه با سازمون نشد نرى نبرى قلبمو همرات تو ميرى ولى شعر ميشى تو كتابم يه روياى محال توى خوابم منم لاى ابرا دنبالت ميگردم تا شايد يه روز يه جا با بارون بياى بازم تو اگه بى من بهترى ترجيح ميدم برى تو قطعا يادت نمياد. اما تو راه شمال اينو گوش كرديم. اون لحظه هايى كه من خوشبخت ترين دختر دنيا بودم. و تو هنوز نميدونم به چى فكر ميكردى.
كاش نامرئى بودم. دوس دارم يه طورى خشممو خالى كنم. حالم ازت بهم ميخوره. زندگى. حالم از تك تك لحظه هايى كه خواستم روت حساب كنم به هم ميخوره. دوست دارم بميرم و اروم بشم. ميخوام بميرم و نباشم. ميخوام نباشم. ميشه منو بكشيد؟ حالم خوش نيست
درست تو همین روزا که من بیکار و بی پول و فاکداپ هستم، همه ی کارای دنیا نیاز به پول و انرژی دارن. و من باید کار کنم. و حوصله ندارم. و نمیدونم. و بلد نیستم. و ددلاینا داره میگذره. و آدما میخوان کمکم کنن. اما نمیتونن. I lost a friend.
باید آینده رو بسازی. به آدمی فکر کن که سال ها بعد خواهی بود. به این که حسرتات چیا خواهند بود. به این که آیا خودتو سرزنش میکنی بابت تصمیمات امروزت؟ این که اصلا اتفاقا زودتر بیفتن یا براشون عجله نکنی فرقی میکنه برای آدم اون موقع؟ فرق می کنه برات؟ + شما می تونین به خدا اعتقاد نداشته باشین. اما این باعث نمیشه خدا یهو پوف! نابود بشه. فقط این شما هستین که تصمیم گرفتین تنهایی این مسیر رو طی کنین.

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلود فایل رایگان طرح پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان eeninSanF مهندسی فروشگاه پافر لینک 20 محصولات سال 2021 لاتی مشتیا واقعی طهران ایران تنهایی های یک دیوانه. پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان